Saturday, October 02, 2004

هوا پاييزي است و درسها شروع شده و گلويم هم درد نمي کند و مي پرسد و لبخند مي زند که خيالش راحت شده است از اينکه درسهايم شروع شده و گلويم هم درد نمي کند. همين. نقطه سر خط.هوا پاييزي است و تو سرما خورده اي و يادت رفته است که قرص بخوري و به من قول نمي دهي که بروي دکتر. نقطه سر خط.هوا پاييزي است و من سرم درد مي کند و و درد مي کند و مي شنوم که کسي آنطرف تر خودش را از کوه پرت کرده است. خودکشي. نقطه سر خط.هوا پاييزي است و باران نمي خواهد که بيايد و من پشت سر هم لغت حفظ مي کنم و لغت حفظ مي کنم. نقطه سر خط.هوا پاييزي است و خواب ظهر پاييزي مثل هميشه است.. مثل کابوس بيداري بعد از مرگ.. نقطه را نمي گذارم، مي ترسم باز خوابم ببرد و پشيمان بشوم .. هوا پاييزي است و من باز قول مي دهم که يادم بماند که ظهرهاي پاييزي نبايد خوابيد.. نبايد.. نبايد.. نبايد..
آفتا

No comments: