Wednesday, September 22, 2004

عرضم به حضور انورتان که بالاخره اين آرشيو ما هم پديد آمد! البته با مساعدتهاي بي دريغ رفيق ايليا. دستت درست رفيق!
راستش بيشتر از هر چيز و هر کس ديگر اين آرشيو را براي خودم فعال کردم. آخر همين آرشيو را که بخواني مي بيني که همه هستي من همين دست نوشته هاست.همين پراکنده نويسي ها..
همه هستي من.. همان آيه تاريک فروغ.. بخوان ..همه اش را بخوان. مي دانم که قبلترها خوانده اي. اما باز هم بخوان. مي دانم آرشيو يعني گذشته.. يعني بايگاني شده . درست است.. گذشته. اما من هنوز نگذشته ام. من همين جا ايستاده ام. همين جا که چند ماه پيش هم. نگاه کن. مرا بخوان. مي ترسم فراموشت بشود..


آفتا

No comments: