Friday, January 30, 2004

پيوسته دلم دم از هوای تو زند

جان در تن من نفس برای تو زند

گر بر سر خاک من گياهی رويد

از هر برگش بوی وفای تو زند

....

ظهرجمعه و هوای خشک زمستانی و صدای دلنواز مرضيه .. و اينoffice XP که هيچ رقمه حاضر نيست روی کامپيوتر من نصب شود! حالا هی cdی مختلف را امتحان کن! نخير! سوال نفرماييد لطفا! cd ROM ام سالم است! بگذريم.. از کجا بگذريم؟ از اين گوشه ی خيابان.. از زير اين درخت های سبز زمستانی.. از زير کاجهای بی تفاوت هميشه سبز پشت پنجره .. از اين بی تفاوتی.. بگذريم.. بگذريم.. يک جور شور در من موج می زند.. نه نه.. دلشوره نيست.. شور زندگی ست.. هرچند، زندگی بی دلشوره هم مگر می شود ؟ بگذريم.. بگذريم.. از اين شوريهای زندگی.. نه اشتباه نکن ..نمک زندگی فرق می کند با شوری.. شوری يک جورهايی از تلخی هم بدتر است.. عين برزخ می ماند به گمانم! چه می دانم ..من که پايم را از اين دنيا يک قدم آنطرف تر هم نگذاشته ام که از برزخ و دوزخ و بقيه ی ..زخ های عالم خبر داشته باشم! من که می گويم آخرش يک درخت می شوم.. حالا ببين! بايد قول بدهی کنار قبرم يک نهال بکاری..قول می دهی؟ کدامتان؟ نمی دانم .. هرکدامتان که زنده بود بعد از من زحمتش را بکشد ديگر.. نهال يک درخت هم که قيمتی ندارد. فقط از اين نهال های الکی نباشد که دو روز بعدش خشک بشود! نهال کاج هم نباشد بی زحمت .. از بی تفاوتی بدم می آيد ..
ناراحتت کردم؟ همينطوری گفتم .. حالا کی خواست بميرد.. تازه پر از شور شده ام .. شور .. شور.. شوری نه .. شور زندگی

Wednesday, January 28, 2004

گفتی چند متری است؟ به به.. سند دست اول ! اکازيون!
خانه ی جديد را دوست دارم .. آنجا را نگاه کن ! چه پنجره ی فراخی! رو به آفتاب ... نگاه کن ...نگاه کن ... آفتاب می شود ...
من
آرامم
آرام .. آرام
و ديگر صدای مضطرب عروسکهای کوکی آزارم نمی دهد
و مترسکهای سياه کابوس ديگر به سراغم نمی آيند

من آرامم
آرام
و انگار هزار سال است که می شناسمت
هزار بار
و دیگر دیزهای والس لای انگشتانم لیز نمی خورند
و دستانم انگار، دیگر روی آکوردهای اشتباه نمی لرزند
چرا که انگار هزار سال است که تو
هزار بار
دستان یخ زده ی کوچکم را
گرم می کنی