از شاملو:
زيستن
و ولايت والای انسان بر خاک را نماز بردن
زيستن
و معجزه کردن
ورنه
ميلاد تو جز خاطره ی دردی بيهوده چيست
هم از آن دست که مرگ ات،
هم از آن دست که عبورقطار عقيم استران تو
از فاصله ی کويری ميلاد و مرگت؟
معجزه کن
معجزه کن
که معجزه
تنها
دست کار تست
اگر دادگر باشی
که در اين گستره
گرگان اند
مشتاق بر دريدن بی دادگرانه ی آن
که دريدن نمی تواند
No comments:
Post a Comment