Tuesday, September 27, 2005

این خط ندارد. همان خط سرخی که جریانش را در تنم می شنوم. این خط ندارد. من نمی نویسم، می شنوم. خط روی سرخ سر می خورد. سرخ از روی خط می ریزد، مرا دو شق می کند. شقه ها. پاهایم را می چسبانم، ولی دو تا هستند.
وقتی می نویسم خط دار می شود.
و باز هم سایه دست.
و چشم ها هر چیزی را دوتا می بینند. هر کدام یکی من، یکی آن.
من سایه ام.

سایه

No comments: