Sunday, November 07, 2004

مي شود گفت
از انتظار ايستگاه اتوبوس
يا از خاک باران خورده ي خيابانهاي تهران
مي شود ايستاد
اخم کرد
بي حوصله بود

يا سر کلاس هاي دانشگاه
تند و تند جزوه نوشت
و فکر کرد
که مي شود
تند و تند درس خواند
تا
زمان بگذرد

مي شود سلام تو را
به سردي پاسخ داد
و پشت خداحافظي ها
بغض کرد
و در انتظار سلام بعدي ات
نشست

باران مي آيد

به همين سادگي
مي شود بغض را
شکست
و رک و راست گفت
که چقدر
دلم
گرفته
است


آفتا


پانوشت: خواستم بگويم اينها شعر نيست. من شعر نمي گويم و نگفته ام . اينها تنها خط خطي هاي من است که فاصله هايشان کم و زياد شده است( قابل توجه رفقاي شاعر سيم کشمان!;) ) مي داني رفيق سيم کش .. من نمي توانم شعر بگويم چرا که بيژن جلالي خوب گفته است که :

شعر
در فضايي باز
اتفاق مي افتد

No comments: