Monday, July 31, 2006

از همان فضاهای خاص بعضی فیلم های فرانسوی. کند و خسته کننده، اما پر از اضطراب. آخر فیلم ناگهان یکی گلوی خودش را پاره می کند. خون فواره می زند و من به قول خودت مثل بچه فوفول ها از ترس پشت دست هایت پنهان می شوم. شب اما خواب بد نمی بینم. مثل همه شب ها و یا شاید بهتر از شب های دیگر می خوابم و مثل همه صبح ها از خواب بیدار می شوم.
گفتم که.. تماشاچی ام. برایم مثل فیلم های تراژدیک می ماند. کند و خسته کننده. پر از تشویش و اضطراب. اما خوب نهایتش گمانم همان پنهان شدن پشت دست هایت باشد. راستی این داستان کی تمام می شود؟ اصلا تمام می شود؟
..


اكبر محمدي درگذشت

اكبر محمدي درگذشت
.....
....
...
..
.

No comments: