Sunday, July 16, 2006

بعد مدت ها این صفحه را پیدا کرده ام. این اولین وبلاگی است که من خواندم. موسیقی روی صفحه، برایم مثل تکرار تمام چهار یا پنج سال گذشته ام می ماند. چند روزی است که ساعت ها این صفحه را باز می گذارم . و گوش می کنم. انگار کن تصویر تمام این سالها برایم تکرار می شود. می آید و می رود. انگار کن همه حس های این چند ساله من را ریخته باشند روی یک موسیقی چند دقیقه ای. گوش کن. می شنوی؟ آرام است. یکهو بالا می گیرد. تند می شود. و باز آرام می شود. شبیه من است، نه؟
آفتاب گرم امسال برایم غیر قابل تحمل شده است. امروز، روز زن است. هه! رفته ام دانشکده برای تحویل پروژه. آخرین پروژه درسی دوران لیسانس. توی راه روی دانشکده مهیار را می بینم. با همان خنده های خنده دار همیشگی اش می گوید راستی روزت مبارک. زیاد حوصله ندارم. با شوخی و بی حوصلگی می گویم: برو گم شو بچه! یاد حرف دکتر ر. می افتم. آن روز که یکی از این فنچ های کلاس مثل بچه دبستانی ها با گچ رنگی روی تخته نوشته بود "معلم روزت مبارک!" دکتر ر. ربع ساعتی را اختصاص داد به حرف زدن در مورد اینکه چطور برای طبقات محروم و مظلوم جامعه "روز" تعریف می شود. روز معلم! روز کاگر! روز زن! دلم نمی رود تا برای مامان چیزی بخرم. حتی برای تبریک گفتنش هم زورم می آید. حس می کنم همین روزت مبارک یک جور فحش محترمانه است برای او. برای من. برای تو. همان فحش هایی که غیر محترمانه شان به صورت باتوم و اسپری روی سر و صورت زنان و مادران فرود آمدند. راستی این گرما کی تمام می شود؟

No comments: