Friday, June 16, 2006

زندگی دور سرم چرخ می خورد. انگار هیچ چیزی سر جای خودش نیست! خسته شدم از این همه بلا تکلیفی! این جماعت استکبار جهانی هم خوب ما را سر کار گذاشته اند! خنده ام می گیرد از همه چیز! شاید هم گریه!

اول اینکه: ترم آخری تازه کشف کرده ام کتابخانه مرکزی هم جای خیلی خوبی است برای درس خواندن! تصورش را بکن! دوباره از اول!

دوم اینکه: حرفی ندارم برای گفتن. یا شاید آنقدر حرف دارم که نمی دانم از کجایش شروع کنم. هر چه بیشتر می گذرد بیشتر به تاثیر بسیار زمان، مکان و هزار کوفت و زهرمار دیگر در زندگی ام، پی می برم. خودم را می بینم با دستهای بسته در یک قفس رنگی بزرگ و قشنگ. جایتان خالی!

سوم اینکه: هنوز هم می گویم: فقط سخت افزار و دیگر هیچ!!! (دوران امتحانات است، جدی نگیرید..)

No comments: