Wednesday, January 10, 2007

قضیه اینست که این زندگی چیزی دارد بنام فاز! البته نه از آن نوع دادنیش. یعنی اصولا قرار نیست فازی داده یا گرفته شود! این مربوط می شود به همان مسئله فاز اول و دوم و آخر و همان کلمات کذایی که در پروژه های درسی و کاری آدم را دق و چیزهای دیگر می دهند!
این فازهای نه چندان دوست داشتنی با وجود همه بدی هایشان جزو ضروریات یک چیزی محسوب می شوند. حالا این یک چیزی می خواهد پروژه درسی باشد، کاری باشد و یا زندگی. حالا مسئله اینجاست که وقتی فازی در کار نباشد یک لنگ یک چیزی در هوا می ماند. (برای اطلاعات بیشتر در مورد یک چیزی به بالا مراجعه شود).
حالا حکایت ما هم همین شده. یک لنگ مبارک در هواست. فاز قبلی تمام شده و فاز جدید تعریف نشده. شاید هم تفهیم نشده! انی وی! (به زبان سلیس لاتین تلاوت شود) اینجانب هم اکنون از گذاشتن پایم در مکانهای علمی فرهنگی هنری تفریحی تنبیهی و غیره فاز قبلی حیات مبارکه خویش به حالت شریف استفراق نایل می شوم. و کماکان از تعریف و یا تفهیم فاز بعدی زنگی خویش ناتوانم.
قضیه تفهیم شد؟
حالا پیدا کنید لبو فروش را!
پ.ن: لبوی داغ در فصل سرد زمستان بدجوری می چسبد!

No comments: