آفتاب میشود

my own blog!

Saturday, September 30, 2006

آنروز که تلاش می کنی به خود بقبولانی که تو بدی و باید بروی و مدارکت را به دارالترجمه می بری. می فرستی تا پذیرش بگیری. ویزایش را در ایران صادر نمی کنند. وقت می گیری، می روی ابوظبی.

چمدانت را برمی داری و کوله پشتی ات بر دوش سرزمین مادریت را ناخواسته تنهای تنها ترک می کنی.

راستی ای دوست! ستاره ات تو را به کجا برد؟ آنسوی دنیایی؟ ما هم این سوی دنیاییم. تنهای تنها مثل خودت. تو هم با ما زمزمه کن:

آن شب که همه میکده ها باز شوند
یــــــاران خرابــــات هم آواز شوند

...
..
.
.
.
.
Posted by nO-one at 12:13 PM
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

No comments:

Post a Comment

Newer Post Older Post Home
Subscribe to: Post Comments (Atom)

Blog Archive

  • ►  2007 (21)
    • ►  March (1)
    • ►  February (11)
    • ►  January (9)
  • ▼  2006 (32)
    • ►  December (2)
    • ►  November (3)
    • ►  October (2)
    • ▼  September (7)
      • آنروز که تلاش می کنی به خود بقبولانی که تو بدی و ب...
      • آسمون دلش گرفتهنمی بینی؟ًچرا بارون نمی یاد؟آسمون س...
      • کاش فرصت آنقدر کوتاه بود کهیگانگی اش فراموش نمی شد...
      • همچنان در دستهای تودانه می چینمچون پرنده ...
      • از: لاله موسویخدای منخدای من در کوچه راه می رودهوا...
      • تو هیچ وقت مال کسی نبوده ای .. نیستی .. نخواهی بود...
      • 1 ـ شهريور 1385 (سپتامبر 2006): سقوط هواپيماي توپ...
    • ►  August (2)
    • ►  July (5)
    • ►  June (6)
    • ►  May (2)
    • ►  April (1)
    • ►  February (2)
  • ►  2005 (55)
    • ►  December (3)
    • ►  November (2)
    • ►  October (11)
    • ►  September (8)
    • ►  August (4)
    • ►  July (6)
    • ►  June (4)
    • ►  May (3)
    • ►  April (4)
    • ►  March (3)
    • ►  February (5)
    • ►  January (2)
  • ►  2004 (71)
    • ►  December (4)
    • ►  November (5)
    • ►  October (9)
    • ►  September (6)
    • ►  August (6)
    • ►  July (8)
    • ►  June (4)
    • ►  May (6)
    • ►  April (3)
    • ►  March (8)
    • ►  February (9)
    • ►  January (3)
Awesome Inc. theme. Powered by Blogger.