آنروز که تلاش می کنی به خود بقبولانی که تو بدی و باید بروی و مدارکت را به دارالترجمه می بری. می فرستی تا پذیرش بگیری. ویزایش را در ایران صادر نمی کنند. وقت می گیری، می روی ابوظبی.
چمدانت را برمی داری و کوله پشتی ات بر دوش سرزمین مادریت را ناخواسته تنهای تنها ترک می کنی.
راستی ای دوست! ستاره ات تو را به کجا برد؟ آنسوی دنیایی؟ ما هم این سوی دنیاییم. تنهای تنها مثل خودت. تو هم با ما زمزمه کن:
آن شب که همه میکده ها باز شوند
یــــــاران خرابــــات هم آواز شوند
...
..
.
.
.
.
No comments:
Post a Comment