Monday, January 10, 2005

دلم گريه مي خواهد. دلم يک دل سير گريه مي خواهد. دلم حرف مي خواهد. دلم مي خواهد حرف بزنم. هي حرف بزنم.. دلم مي خواهد راه بروم. زير باران، توي تاريکي، تنها، راه بروم. هي راه بروم! اين سيستم عاملها هم که فقط بلدند مديريت کنند. هي هزينه سربار حساب کنند، کارايي شان را تخمين بزنند.. عين من که هي حساب مي کنم چند ساعت درس خوانده ام .. عين تو..
يا هي زمان بندي مي کنند. سيستم عامل ها را مي گويم. هي دور سر من مي چرخند و زمان سرويس فرايند ها را تخمين مي زنند. حرف که سرشان نمي شود! که من دلم مي خواهد حرف بزنم. حرف بزنم. هي حرف بزنم! حرف زدن من هم شده است ناحيه بحراني. آن يکي که نمي دانم چيست زودتر از من رفته است توي ناحيه بحراني و بيرون بيا نيست که نيست! گمانم افتاده باشد توي حلقه بي پايان. هي دور خودش مي چرخد.. مي چرخد.. تا ابد مي چرخد..
دلم گريه مي خواهد. دلم يک دل سير گريه مي خواهد. دلم سکوت نمي خواهد. دلم حرف مي خواهد..دلم يک دل سير حرف مي خواهد..
هي رفيق بي زحمت سيستم را restart اش مي کني؟!(!!!!!!!)



آفتا

No comments: